مستسلم

معنی کلمه مستسلم در لغت نامه دهخدا

مستسلم. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استسلام. رجوع به استسلام شود. || گردن نهنده کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فرمانبردار. ( ناظم الاطباء ). ج ، مستسلمون. منقادان. گردن نهندگان : بل هم الیوم مستسلمون. ( قرآن 26/37 ). || فروتن و متواضع. ( ناظم الاطباء ).
مستسلم. [ م ُ ت َ ل ِ ] ( اِخ ) ابوسعید واسطی ثقفی. از معاریف زهاد است. و رجوع به ابوسعید واسطی شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مستسلم

وقـفـوهـم انـّهـم مـسـئولون مـا لكـم لا تـنـاصـرونبل هم اليوم مستسلمون
در آيـه بـعـد مى افزايد: بلكه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند وهـيـچـگـونـه قـدرت اظـهـار وجـود تـا چـه رسـد بـه مـخـالفـت نـدارنـد(بل هم اليوم مستسلمون ).

مقصود از متكبرين همان مستكبرينند، به اين معنا كه مصداقا هر دو يكى هستند، هر چند كه عنايت لفظى در آن دو مختلف است ، يكجا اقتضاءكند آنطور تعبير شود ، و يكجا اينطور،مانند مسلم و مستسلم ، كه از نظر مصداق يكى هستند پس مستكبر، آن كسى است كه براى خودطلب بزرگى مى كند و آن خواسته را از قوه به فعليت و ازدل به خارج در مى آورد، و متكبر آن كسى است كه تكبر را براى خودقبول كرده آن را براى خود صفتى مى سازد.