مسافع

معنی کلمه مسافع در لغت نامه دهخدا

مسافع. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر مسافعة. رجوع به مسافعة شود.زناکننده و زناکار. || حمله کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دست در گردن یکدیگر کننده. ( منتهی الارب ). معانقه کننده ، و گویند به معنی مضاربه کننده و زد و خورد کننده است. ( اقرب الموارد ). || شمشیرزننده. ( منتهی الارب ). || سیلی زننده. ( اقرب الموارد ). || عقد مضاربت نماینده. ( منتهی الارب ) . || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). اسد که طعمه خود را به زمین افکند. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مسافعة شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مسافع

ابن اسحاق 22 نفر از كشته هاى قريش را نام مى برد كه از جمله آنهاست : 1 - طلحة بنابى طلحه ، 2 - ابوسعد بن ابى طلحه ، 3 - عثمان بن ابى طلحه ، 4 - مسافع بن طلحه ،5 - جلاس بن طلحه ، 6 - حارث بن طلحه ، 7 - ارطاة بن عبدشرحبيل ، 8 - ابو يزيد بن عمير، 9 - قاسط بن شريح ، 10 - صواب حبشى ، 11 -ابوعزّه : عمرو بن عبداللّه جمحى ، 12 - ابىّبن خلف بن وهب .