مسارع

معنی کلمه مسارع در لغت نامه دهخدا

مسارع. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مسارعة. شتابنده. رجوع به مسارعة شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مسارع

گر چشم تغیر فکند طبع تو بر کوه گردون متمکن شود و کوه مسارع
رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد، و ایشان را مسارعان در کفر گفت. چون تصدیق دل با گفت زبان نبود.
و ظاهرا سرعت در اصل ، وصف حركت ، و عجله وصف متحرك بوده ، (بعدها به خود متحرك همگفته اند مسارع ، وگرنه در اصل لغت موارد هر يك غير مورد ديگرى است ).