( مزروعة ) مزروعة. [ م َ ع َ ] ( ع ص ) مزروعه. کشته : أرض مزروعة؛ زمینی کشته. ( مهذب الاسماء ). تأنیث مزروع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مزروع و مزروعة شود. مزروعه. [ م َ ع َ ] ( ع ص ) مزروعة. تأنیث مزروع. رجوع به مزروع و مزروعة شود.
جملاتی از کاربرد کلمه مزروعه
اگر كسى كار پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - را بكند و براى تبليغبرود و نسخه ى او طبق دستورات پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - مرتب باشد،به هر جا برود نورانى مى كند و دل هاى مرده و غير مزروعه را منبت حسن ، (623) وشوره زارهاى سينه ها را لاله زار و سرسبز مى گرداند. مبلغ هر پيامبر از حواريين آنپيغمبر و در حقيقت پيغامبر پيغمبر است ، چه با واسطه ، يا بى واسطه ، به شرط آن كهمطابق دستورات آن پيغمبر تبليغ نمايد، نه اين كه خواسته ها و خواهش هاى مردم رابرآورده كند . بلكه شفاى امراض روحى مردم را به حسبحال خودشان بدهد، نه اين كه شافى مرض هاى خود وعامل به مشتهيات خود و ديگران باشد. مثلا صداى خوب از او بخواهند و او با صداى خوببخواند. چه قدر فرق است بين اين كه مطلبى را با صداى خوب و يا به شعر در آورد وآن را با صداى خوب ادا كند، و بين اين كه تنها صداى خوب داشته باشد بدون درمان وفايده و بى محتوى .