مزالق

معنی کلمه مزالق در لغت نامه دهخدا

مزالق. [ م َ ل ِ ]( ع اِ ) ج ِ مَزلق. || ج ِ مَزلقة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ). رجوع به مزلق و مزلقه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه مزالق

بعون اللّه تعالى ، از جهت صدق و وثاقت درنقل همه معتمدين و بسيارى از آنها صاحبان مقامات عاليه و كرامات باهره اند و چون خود آناشخاص با آنكه ملاقات نمودند آنها را در حيات و استعلام و استخبار از حالات ايشان مىشود اگر العياذباللّه كسى را در سويداى خاطر ريبه و شكى باشد به واسطه مجالستبى دردان بيخبران از دين و مذهب ، حسب تكليف بر او لازم است كه در مقام تفحص و تجسسبرآيد كه به عون خداوندى به اندك دقّتى بر او واضح و روشن شود وجود آن ذاتمقدس مانند آفتاب در زير سحاب و داند و بيند كه برحال او وساير رعايا دانا و آگاه و درماندگان را آنجا كه مصلحت داند، فرياد رسد و ازمهالك و مزالق نجات دهد.