مردمنش
جملاتی از کاربرد کلمه مردمنش
نيز حلاج ميوه را ذخيره و نگاهدارى مى كرد و آن را در غير فصلش بيرون آورده به مردمنشان مى داد، از اين رو مردم شيفته وى مى شدند. حلاج همواره از سخنان صوفيه گفتگومى كرد و آن را با حلول محض كه دم زدن به آن هرگز روا نبود در هم مى آميخت .
اما باغبان به همراه بلدرچين هاى كباب كرده و مقدارى پنير، ميوه و نان به طرف خيمهقطام حركت كرد. او خوشحال بود كه مهمان مهمّى دارد تا شايد بخششى به او كند با اينفكرها به نزديك خيمه رسيد نعش بى سرى را در جلو خود ديد، ترس و وحشت او را درجاى خود نگه داشت ونتوانست جلوتر برود. با خود گفت : يقينا عدّه اى قدرتمند و آدمكش اينكار را كرده و اجناس او را سرقت نموده و فرار كرده اند. و اگر من اين جسد را به مردمنشان دهم خود را گرفتار خواهم كرد، پس بهتر است گودالى كنده و او را دفن نمايم .باغبان با احتياط تا مبادا كسى او را ببيند گودالى كنده و جسد قطام را در آن انداخت و آثارخون را كاملا از ميان برد و وسايل و لباسهاىقابل استفاده قطام را به خانه خود حمل كرد و اين قضيه را با هيچ كس بيان نكرد.