معنی کلمه محید در لغت نامه دهخدا محید. [م َ ] ( ع اِ ) جای برگشت. جای برگردیدن. ( ناظم الاطباء ). || محیص. مهرب. مفر. مفیص. جای گریز. گریزگاه. || ملجاء. پناهگاه. ( ناظم الاطباء ). مناص. ملاذ. پناه. مفزع.محید. [ م َ ] ( ع مص ) حَیْد. حیدان. حیود. حیدة. حیدودة. میل کردن. بگشتن. ( منتهی الارب ).