محفن

معنی کلمه محفن در لغت نامه دهخدا

محفن. [ م ِ ف َ ] ( ع ص ) بسیارحفن ؛ یعنی به مشت گیرنده. ( منتهی الارب ). کسی که در مشت خود بسیار میگنجاند. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه محفن

آرى ! آنچه خوبان همه دارند، او يك جا دارد و اما سخن از نهج البلاغه - اين ميراث ماندگار مولاى خوبان عالم - مى باشد، سرچشمه فياضى كه قرنهاست كام عطشناك مشتاقان را با جرعه هاى جان نواز خود، سيراب ساخته است ، چرا كه حاصل بيان و بنان در يكتاى عالم ناسوت بود، و عالم به اسرار لاهوت . كه خودفرمود: (( فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض )) (193) و امير بىرقيب عرصه فصاحت بود، و نزد دشمن و دوست به زبان آورى مشهور و اين حقيقتى است كه((جملگى برآنند)) چنانكه ((ابن ابى الحديد)) در ((مقدمه شرح نهج البلاغه )) مى نويسد: وقتى ((محفن بن ابى محفن )) به معاويه گفت : من از نزد ناتوان ترين مردم درسخن گفتن آمده ام ، معاويه گفت : واى بر تو! چطور على ناتوان ترين سخن گويان است؟! به خدا او بود كه فصاحت و سخنورى را در قريش معمول ساخت (194) و جايى كه كينه توزى چون معاويه در حق حضرتش اين سخن برزبان مى آورد، سخن مولا(ع ) حقيقتى انكار ناشدنى را بر همگان هويدا مى سازد