محضردار
معنی کلمه محضردار در فرهنگ معین
معنی کلمه محضردار در فرهنگ عمید
معنی کلمه محضردار در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه محضردار
۱) خانهای سنّتی در یکی از محلههای قدیمی تهران است. آقابالا به بهانهای، بدهیاش را از موسای صاحبخانه مطالبه میکند تا خانه را تخلیه کند. موسی که حاجیی مؤمنی است و محضردار، از پسرِ کوچکش محسن میخواهد تا بهجای کنار کشیدن از خانواده، دانشگاه را رها کرده و به دنبال کار برود. محسن، بیمسئولیتی او را به رخ کشیده، جریانِ همسرِ دومش را بر ملا میکند. موسی از محسن میخواهد تا با برادرِ بزرگترش حسین، راجع به بدهی مستأجرها صحبت کند. اما محسن که کمکهای حسین را فقط بهخاطر مادرش میداند، نمیپذیرد. شکوه، دخترِ موسی نیز بر خلاف میل پدر، به همراه ملیحه، دخترِ آقابالا که معلم است و متجدّد شده، به یک پارتی میرود. درحالیکه پنهانی، چادرش را از سر برمیدارد.