متقدر

معنی کلمه متقدر در لغت نامه دهخدا

متقدر. [ م ُ ت َ ق َدْ دِ ] ( ع ص ) اندازه کرده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). تقدیر شده. ( ناظم الاطباء ). || آماده و حاضر. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تقدر شود.

معنی کلمه متقدر در فرهنگ فارسی

اندازه کرده

جملاتی از کاربرد کلمه متقدر

قصّه شيخ مذكور به نحو ديگر كه اصح واتقن است از خبر سابق ؛ و شيخ صدوق بر آناعتماد نمود و روايت كرد از ابو محمّد، حسن بن محمّد بن يحيى بن حسن بن جعفر بن عبداللّهبن حسن بن على بن الحسين عليهما السلام و فرمود: (او مرا خبر داد به نحو اجازه در آنچهصحيح شد در نزد من از احاديث او و صحيح شد در نزد من ، اين حديث به روايت شريف ابىعبداللّه محمّد بن حسن بن اسحق بن حسن بن حسين بن اسحق بن موسى بن جعفر عليهماالسلام از ابو محمّد مذكور كه گفت : حجّ كردم سنه 313 و حجّ كرد در آن ، نصر قشورى ،حاجب متقدر و با او بود عبدالرحمن بن حمدان مكنى به ابى الهيجاء.