[ویکی الکتاب] ریشه کلمه: علم (۸۵۴ بار)ل (۳۸۴۲ بار) «لِنَعْلَمَ» از مادّه «عِلم» به معنای «تا بدانیم»، و مانند آن که در قرآن کراراً در مورد خداوند به کار رفته، به این معنا نیست که خداوند چیزی را نمی دانسته و سپس از آن آگاه شده است، بلکه مراد همان تحقق و عینیت پیدا کردن این واقعیت هاست.
جملاتی از کاربرد کلمه لنعلم
برخيزد و از پرسش ها پاسخ گويد اينجاست كه خدايتعالى بهرسول گراميش ميفرمايد: (فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا) وبحكم اين آيه آنجناب شهيد بر شهيدان يعنى بر رسولان است . و در تهذيب از ابىبصير از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهماالسلام ) روايت كرده كه گفت : به آنجنابعرضه داشتم : آيا خدايتعالى به رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داده بودكه بسوى بيت المقدس نماز بگزارد؟ فرمود: بله ، مگر نمى بينى خداى سبحان فرموده :(و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبعالرسول ممن ينقلب على عقبيه ) الخ .
لذا در دنباله آيه مى افزايد: هدف از آزادى ابليس در وسوسه هايش اين بود، كه مومنانبه آخرت از افراد بى ايمان و كسانى كه در شكند شناخته شوند (الا لنعلم من يومنبالاخرة ممن هو منها فى شك ).
سپس به يكى ديگر از اسرار تغيير قبله اشاره كرده مى گويد: (ما آن قبلهاى را كه قبلابر آن بودى (بيت المقدس ) تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از رسولخداپيروى مى كنند از آنها كه به جاهليت باز مى گردند باز شناخته شوند) (و ما جعلناالقبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه ).
ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبين احصى لما لبئوا امدا (813) پس ايشان رابرانگيختيم از خواب تا بدانيم - به علم بعد از وقوع - كه آنها كه نزاع مى كنند در مدتمكث ايشان در خواب از اصحاب كهف يا ديگران كدام يك درست تر احصا كرده اند.
پس اينكه كلمه (من ) بر سر سلطان آورد، و فرمود: (و ما كان له عليهم من سلطان )براى اين است كه تمامى سلطانها را سلب كند. (الا لنعلم ) منظور از اين علم ، رفعجهل نيست ، كه بگويى در خدا محال است ، بلكه منظور متمايز كردن است و معنايش اين استكه : (اين كار را كرديم تا فلان و بهمان را از هم جدا كنيم ). (الا لنعلم من يومنبالاخره ممن هو منها فى شك ) - شاهد اين كه گفتيم جمله (نعلم ) به معناى(تمييز) است ، كلمه (ممن - از كسى كه ) مى باشد، چون اگر (نعلم ) بهمعناى علم متعارف بود، احتياج به اين كلمه نبود، و چون آورده معنايش اين است كه : (مگرآنكه مشخص و جدا كنيم ، كسى را كه ايمان به آخرت دارد، از كسى كه از آن در شك است).
و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبعالرسول ممن ينقلب على عقبيه (160)
دوم اينكه مگر خدا نمى داند كه ميخواهد با تغيير قبله ، علمحاصل كند؟ در جواب سؤ ال اول ميگوئيم مراد باينكه مى فرمايد: لنعلم تا بدانيم ، بااينكه خدا يكى است يا علم رسل و انبياء است مثلا از اين باب كه بزرگان وقتى سخن مىگويند، از قبل خود و اطرافيان خود سخن ميگويند، و تكيه كلامشان (ما) است ،مثل اينكه امير لشكر ميگويد: ما فلانى را كشتيم ، و فلانى را زندان كرديم ، با اينكهاينكارها را خود امير نكرده ، بلكه كاركنانش كرده اند، در جواب از سؤال دوم ميگوئيم مراد، علم عينى و فعلى خدايتعالى است ، كه با خلقت و ايجادحاصل ميشود، نه آن علم كه قبل از ايجاد داشته است .
و ما كان له عليهم من سلطان الا لنعلم من يومن بالاخرة ممن هو منها فى شك و ربك علىكل شى ء حفيظ(21)
همانطور كه در جلد اول صفحه 356 ذيل آيه 143 سوره بقره گفتيم ، منظور از تعبيربه لنعلم (تا بدانيم ) يا ليعلم (تا خدا بداند) وامثال آن ، اين نيست كه خداوند چيزى را نمى دانسته ، و مى خواهد بوسيله آزمايش و امتحان وامثال آن بداند، بلكه منظور اين است كه مى خواهيم به واقعيت علمى خود جامهعمل و تحقق خارجى بپوشانيم ، زيرا نيت هاى درونى و آمادگى هاى اشخاص به تنهائىكافى براى تكامل و پاداش و كيفر نيست ، بلكه بايد به صورتافعال خارجى پياده شوند تا اين آثار را داشته باشد، (براى توضيح بيشتر بهذيل همان آيه مراجعه فرمائيد).