قمم

معنی کلمه قمم در لغت نامه دهخدا

قمم. [ ق ِ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ قِمّة بمعنی میان سر و سر هر چیز. ( بحر الجواهر ) ( غیاث ). || مجازاً بمعنی بلندیها. ( غیاث ). || ج ِ قِمَّة بمعنی قامت. ( اقرب الموارد ). رجوع به قِمّة شود.

معنی کلمه قمم در فرهنگ فارسی

جمع قمه بمعنی میان سر و سر هر چیز

جملاتی از کاربرد کلمه قمم

در گلستان قمم فیّاض فارغ از بهشت گل‌فروشان بلبل این سرزمینم کرده‌اند
فیّاض التفات عزیزان چه شد که هم یک جذبه از قمم به صفاهان نمی‌برد
از خام فرج قمم دهد آب آتش زندم هوای کاشان