قطاه

معنی کلمه قطاه در لغت نامه دهخدا

( قطاة ) قطاة. [ ق َ ] ( ع اِ ) سرین. ( منتهی الارب ). عجز. ( اقرب الموارد ). || مابین هر دو ران. ( منتهی الارب ). مابین الورکین. ( اقرب الموارد ). || جای نشستن ردیف از ستور. ( منتهی الارب ). مقعد الردیف من الدابة. تقول : رکبت قطاة الفرس. ( اقرب الموارد ). || مرغی است که سنگخوار نامند. ( منتهی الارب ). پرنده ای است به شکل کبوتر که آواز آن قطاقطا است ، و گاهی به جهت مشابهت آن را کبوتر خوانند و آن بر دو نوع است : جونی و گذری. جمع آن قطا و قَطَوات است و گاهی قَطَیات گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه قطاه

كسى كه مسجدى به اندازه آشيانه قطاه بنا كند، (9) خداوند در بهشت خانه اى براىاو بنا مى كند.
من بنى مسجدا كمفحص قطاه بنى الله بيتا فى الجنه (8)