قریح

معنی کلمه قریح در لغت نامه دهخدا

قریح. [ ق َ ]( ع ص ) خسته و ریش. || خالص و بی آمیغ از هر چیزی. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِ ) اول ابری که پیدا و نمایان گردد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). و رجوع به قریح السحاب شود.

معنی کلمه قریح در فرهنگ عمید

مجروح، زخمی.

معنی کلمه قریح در فرهنگ فارسی

خسته و ریش خالص و بی آمیغ از هر چیزی .

جملاتی از کاربرد کلمه قریح

روزبه نعمت الهی از کودکی و با ساز ویولون با دنیای موسیقی آشنا شد. او چندین سال نزد استادان برتر ویولون کلاسیک به یادگیری این ساز پرداخت و از آنجا که مادرش فرشته جواهری خواننده و ردیف خوان موسیقی بود، در محیطی کاملاً موسیقایی و هنری رشد کرد. پدرش مسرور نعمت‌الهی نیز محقق و استاد دانشگاه است و انتخاب ترانه‌هایی که روزبه اجرا نموده اغلب توسط پدرش صورت گرفته است. روزبه و پدرش به صورت قریحی در زمینه ترانه هم فعالیت دارند به گونه ای که خیلی از کارهایی که روزبه انجام می‌دهد، ترکیبی از اشعار مختلف و ابیات اشعار یک شاعر به‌خصوص مولانا هستند که سروده پدر هستند.