قرطق

معنی کلمه قرطق در لغت نامه دهخدا

قرطق. [ ق ُ طَ ] ( معرب ، اِ ) معرب کرته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قباء ذوطاق واحد، معرب. ( اقرب الموارد ) :
که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤ
که پوشد از اثر باد در چمن قرطق.انوری ( از آنندراج ).رجوع به قرطة شود.

جملاتی از کاربرد کلمه قرطق

ز عشق نرگس سرمست و نوبهار رخش بسان غنچه دریدم ز عاشقی قرطق
که بارد از دهن ابر بر صدف لؤلؤ که پوشد از اثر صنع در سمن قرطق