قدم داشتن

معنی کلمه قدم داشتن در لغت نامه دهخدا

قدم داشتن. [ ق َ دَ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از ثابت و پایدار بودن. ( آنندراج ) :
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد.حافظ ( از آنندراج ).

معنی کلمه قدم داشتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ثابت بودن پایدار بودن .

جملاتی از کاربرد کلمه قدم داشتن

نقش پی رفتگان جاده بود در جهان هر که رود بایدش پاس قدم داشتن
كسى كه صاحب عقل باشد بلا برايش زينت و كرامت است . مصاحبت با بلا و صبر بر آن وثبات قدم داشتن بر ابتلاء، موجب تقويت ايمان مى گردد.
سر به تمنای تاج دادن و چون بگذری هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن
گر طلب عافیت دامن جهدت ‌کشد آبله واری خوش است پاس قدم داشتن
زین ره کثرت اساس بگذروآنگه بین مالک وحدت شدن ، ملک قدم داشتن