فهرست نویس

معنی کلمه فهرست نویس در لغت نامه دهخدا

فهرست نویس. [ ف ِ رِن ِ ] ( نف مرکب ) فهرست نویسنده. ( فرهنگ فارسی معین ). آنکه فهرست کتب یا مطالب را تهیه و تدوین کند. || مأمور دولت که به نوشتن فهرست اسامی موظف بود. ( فرهنگ فارسی معین ) : میرزا محمدعلی سررشته دار و فهرست نویس خزانه نظام. ( مرآةالبلدان ).

معنی کلمه فهرست نویس در فرهنگ فارسی

( صفت ) مامور دولت که به نوشتن اسامی موظف بود : میرزا محمد علی سررشته دار و فهرست نویس خزانه نظام .

جملاتی از کاربرد کلمه فهرست نویس

فهرست نویس این جریده بر خاتمت این رقم کشیده
ترامپلر بیشتر خوشه‌های باز را مطالعه و فهرست‌بندی کرد تا اندازه کهکشان راه شیری را تعیین کند. در ابتدا او فکر کرد که تجزیه و تحلیل او یک حد بالایی برای قطر کهکشان راه شیری در حدود ۱۰۰۰۰ پارسک با خورشید قرار می‌دهد که تا حدودی نزدیک مرکز قرار دارد، اگرچه او بعداً این مورد را اصلاح کرد. هنگام فهرست نویسی خوشه‌های باز، او همچنین سیستمی برای طبقه‌بندی آنها با توجه به تعداد ستاره‌های مشاهده شده در آنها، میزان متمرکز بودن این ستارگان در مرکز خوشه و محدودهٔ روشنایی ظاهری آنها ابداع کرد. این سیستم که به طبقه‌بندی ترامپلر معروف است، امروزه نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.