فروسیت

معنی کلمه فروسیت در لغت نامه دهخدا

فروسیت. [ ف ُ سی ی َ ] ( ع مص ، اِمص ) فروسة.سواری. سوارکاری. ( یادداشت بخط مؤلف ). سواری اسب وشناختن اسب. ( غیاث ). رجوع به فروسة و فروسیة شود.
فروسیة. [ ف ُ سی ی َ ] ( ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری. ( منتهی الارب ). حاذق گردیدن در امر خیل. ( اقرب الموارد ). || شناختن اسب و سواری کردن. || ( اِمص ) سواری. || اسب شناسی. ( منتهی الارب ). فروسة. رجوع به فروسة شود.

معنی کلمه فروسیت در فرهنگ عمید

۱. سواری کردن.
۲. ماهر بودن در سواری و شناختن اسب.
۳. سوارکاری.

معنی کلمه فروسیت در فرهنگ فارسی

فروسه . سواری

معنی کلمه فروسیت در دانشنامه آزاد فارسی

فُروسیت
از مصدر عربی فروسه، به معنی مهارت در سواری و اسب شناسی. در اصطلاح آداب سواری و مهارت در سوارکاری و شناختن اسب است. به مجموعۀ آثاری که در این باره در ادبیات عرب وجود دارد نیز اطلاق شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه فروسیت

و سیم آنکه هر دو فعل را توجه به یک غایت بود، که آن غایت فعل ثالثی باشد، اما از هر دو یکی شریفتر بود و در آن غایت بامنفعت تر، مانند لجام و دباغ در فروسیت.