فروشکستن. [ ف ُ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) شکستن. رجوع به شکستن شود. || شکست دادن و خوار کردن.دماغ سوزاندن : اگر کسی دماغی دارد او را فروشکند و دعوی از سر بیرون کند. ( تذکرة الاولیاء ).
معنی کلمه فرو شکستن در فرهنگ فارسی
شکستن . دماغ سوزاندن
جملاتی از کاربرد کلمه فرو شکستن
فرو شکستن این بندگان بجبر و بقهر کمال سلطنت و قدرت خداوندیست