فرزنه

معنی کلمه فرزنه در لغت نامه دهخدا

فرزنه. [ ف َ رَ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی ، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه فرزنه در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان مشهد ریزه میان ویت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد در ۲۵ کیلومتی جنوب غربی طیبات و ۱٠ کیلومتری مغرب مرز ایران و افغانستان کوهستانی محصول غت زیره شغل زراعت مالداری قالیچه بافی .

معنی کلمه فرزنه در فرهنگ اسم ها

اسم: فرزنه (پسر) (فارسی) (تلفظ: farzane) (فارسی: فرزنه) (انگلیسی: farzaneh)
معنی: نام روستایی در نزدیکی مشهد

جملاتی از کاربرد کلمه فرزنه

در آن زمان دولت موقت جمهوری فرانسه، لوئی رنو را، متهم به همکاری با آلمان‌ها کردند و پس از آزادسازی ویشی فرانسه در سال ۱۹۴۴ وی را دستگیر نمودند و در زندان فرزنه، محبوس کردند. وی در اوضاع آشفته آن روزها، در سال ۱۹۴۵ در حالی که منتظر محاکمه خود بود، در زندان درگذشت.