فرج ا

معنی کلمه فرج ا در لغت نامه دهخدا

فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن شمس الدین جوینی ( صاحب دیوان ). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از قتل پدرش به سال 683 هَ.ق. به قتل رسید. رجوع به «از سعدی تاجامی » تألیف ادوارد براون ترجمه حکمت ص 32 شود.
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن محمدبن درویش الحویزی. مورخ ادیب امامی. نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است. او راست : 1- کتاب الرجال که دو مجلد بزرگ است در تراجم. 2- الغایة، در منطق و کلام. 3- الصفوة، در اصول. 4- تذکرةالعنوان ، در نحو و منطق و عروض.5- شرح تشریح الافلاک للبهائی. 6- تفسیر. 7- تاریخ کبیر. 8- دیوان شعر. 9- رساله ای در علم حساب. ( از اعلام زرکلی ). و رجوع به روضات الجنات چ سنگی ص 511 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه فرج ا

فرج این یا ثقبه مور و ملخ فرج این یا حلقه ی دام است و فخ