فراستو

معنی کلمه فراستو در لغت نامه دهخدا

فراستو. [ ف َ ] ( اِ ) فراستک. فراستوک. پرستو. رجوع به فراستوک و فرستوک شود.

معنی کلمه فراستو در فرهنگ معین

(فَ ) (اِ. ) پرستو.

معنی کلمه فراستو در ویکی واژه

پرستو.

جملاتی از کاربرد کلمه فراستو

كسانى به وى گفتند جريان كار خود را به اطلاع عضدالدوله برسان شايد با فراستو هوشى كه دارد براى تو راه چاره اى بينديشد. قضيه خود را مشروحا نوشت . عضدالدولهاو را بحضور طلبيد و سخنانش را با دقت شنيد. دستور داد از فردا تا سه روز متوالىهمه روزه مقابل دكان عطار بنشين ، روز چهارم من از آنجا ميگذرم ،مقابل تو توقف ميكنم ، سلام ميگويم ، تو از جاى خود حركت نكن ، فقط جواب سلام مرا بده. پس از آنكه من از آنجا گذشتم مجددا از عطار گردنبند را مطالبه كن و نتيجه كار بهاطلاع من برسان .
هرچند تصميم نهايى در خانواده ، با بزرگ خانه است ، ولى چرا بايد خود را ازانديشه و فكرى بقيه افراد، محروم ساخت ؟ اگر در خانه ، بزرگترى باشد كه دانش وتجربه افزونترى دارد، چه بهتر كه از نظرات پخته او هم استفاده شود. و اگر جوانانتيز هوش ‍ و با استعداد و آگاه هم باشند، مشورت با آنان به خاطر تيزهوشى و فراستو جولان ذهنى و سرعت انتقالى كه دارند، مى تواند بسيار كارساز باشد.