معنی کلمه غم کشیدن در لغت نامه دهخدا
به یک مرد از ایشان ز ما سیصد است
بدین رزمگه غم کشیدن بد است.فردوسی.از دولت و سعادت او شادمان نشد
هر دل که از نحوست ایام غم کشید.امیرمعزی ( از آنندراج ).زین غم چو نمیتوان بریدن
تن دردادم به غم کشیدن.نظامی.برنجد نازنین از غم کشیدن
نسازد نازکان را غم چشیدن.نظامی.مانده نشدی ز غم کشیدن
وز طعنه دشمنان شنیدن.نظامی.