غم پرورد. [ غ َ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرکب ) آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد. غم پرور : در باغچه عمر من غم پرورد نه سرو نه سبزه ماند نه لاله و ورد بر خرمن ایام من از غایت درد نه خوشه نه دانه ماند نه کاه و نه گرد.خاقانی.
معنی کلمه غم پرورد در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه همیشه در غم و اندوه باشد پرورده غم .
جملاتی از کاربرد کلمه غم پرورد
غم مهجوری و بار صبوری همه بر جان غم پرورد من بین
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من در فراقت شد بگردون آه دودآلود من
شد جان غم پرورد من دور از مه شبگرد من بهر علاج درد من باید مسیحای دگر
بادم سرد و رخ زرد و دل غم پرورد نتوانم که دمی درد تو پنهان دارم
عاشقان دردش طلب دارم مرا همدرد کیست آنکه دارد در غم او جان غم پرورد کیست
ای خاک ره یار، عزیزش می دار این طفل یتیم اشک، غم پرورد است
چو خوردم بی اجل تیرش دمی بگذارد کز گریه بشویم خون غم پرورد خود از نوک مژگانش
ای ز عشقت صد بلا بر جان غم پرورد من کرده آشوب غمت تاراج خواب و خورد من
تا بکی از عشق او جور و جفا خواهم کشید؟ ای رفیقان، سوخت دیگر جان غم پرورد من
نگه از گوشه چشمان او مستانه می خیزد برای پرسش دلهای غم پرورد می آید