غم رسیده. [ غ َ رَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه بدو غم رسد. غم زده. غمناک : هر یک چو غریب غم رسیده از راه زمان ستم کشیده.نظامی.چاره ای کن که غم رسیده کسم تا یک امشب به کام دل برسم.نظامی.
معنی کلمه غم رسیده در فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه غمگین است غمزده غمناک
جملاتی از کاربرد کلمه غم رسیده
تو پاره جگر و نور و دیده ام بودی گل ریاض دل غم رسیده ام بودی
رسید خیل غمت ورنه ایستد جانم کجا برم بدن غم رسیده خود را
برون رفت از کف آن غم رسیده به سان غنچه پیراهن دریده
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
به دوش دیگر آن غم رسیده محزون هزار پاره و سوراخ جامه پر خون
مرا مگوی ز رویم چه غم رسیده به رویت رسید آنچه رسید و هنوز تا چه رساند
مادر غم رسیده و داغ عزیز دیده ام ناله کنم برای خود گریه کنم برای تو
ای جان غم رسیده، ز دلدار شرم دار چون اختیار ازوست مگو اختیار من
آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟ ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
جان ها غم رسیده و دل های بی قرار در پیچ و تاب طره پر خم گذاشتی