معنی کلمه غلیواژ در لغت نامه دهخدا
ای بچه حمدونه غلیواژ غلیواژ!
ترسم بربایدت به طاق اندر جه .لبیبی ( از فرهنگ اسدی ).نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبک
نه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب.ناصرخسرو.نه هرچه با پر شد ز مرغ ، باز بود
که موشخوار و غلیواژ نیز پر دارد.ناصرخسرو.بازی مکن ای کبک غلیواژ بیاموز
زیرا که به بازی نشود کبک غلیواژ.ناصرخسرو.چون غلیواژند خلقان برشده نزدیک چرخ
داده آوازی به یاران کای سگان مردار کو؟سنائی.غلیواژ را با کبوتر چه کار
بباز ملک درخور است این شکار.نظامی.