غل و غش

معنی کلمه غل و غش در لغت نامه دهخدا

غل و غش. [ غ ِل ْ ل ُ غ ِش ش ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کینه. دشمنی. حسد. عداوت. غرض. بددلی. رجوع به غَل و هم غش شود. || در طلا و نقره ، به معنی شار است. نادرست و قلب. رجوع به شار شود : استادان... طلا و نقره را به عیار و وزن مقرر بدون غل و غش در ضرابخانه به اتمام رسانیده... ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی چ 1332 ص 21 ).

جملاتی از کاربرد کلمه غل و غش

مومنان بهشتى در بهشت همسرانى پاكيزه دارند و پاكيزگى همسران بهشتى اين است كه ازهمه نقصها از جمله عادت ماهانه كه زنهاى دنيا بدان مبتلا هستند، پاك شده اند و اصولابهشت جاى طهارت است و همان گونه كه زنان بهشتى ازواج مطهرند، مردان بهشتى نيزبايد مطهر باشند: (والطيبات للطيبين )، (1235) (و نزعنا ما فى صدورهم منغل ). (1236) پس اگر در دل مومنى غل و غش بود بايد در برزخ تطهير شود، تا بعداز سلامت كامل دل به بهشت كه دارالسلام است راه يابد: (والله يدوعوا الى دار السلام ).(1237) قلبى كه جايگاه كينه مومن يا حسد يا كبر و مانند آنها باشد قلب سليم نيست وبه دارالسلام راه نمى يابد.
هر چه از غل و غش و كدورت است از وجود آنها بيرون كشيديم برادروار در نهايت مهر و محبتو صفا و صميميت در مقابل يك ديگر مى نشينند و احساس لذت مى كنند.
زبان بی غل و غش یکی از ابزارهای مفید متقاعدسازی است.
من عاشقان را در تبش بسیار کردم سرزنش با سینهٔ پر غل و غش بسیار گفتم ناسزا
گفتم : آرام باش اى اميرالمومنين ! قلبهايى كه خداوند پليدى را از آنها زدوده و پاكساخته (87)مگو حسد دارند، غل و غش دارند؛ چه آنكه قلب پيامبر نيز از جمله قلب ما بنىهاشم است .

در باب هشتم معلوم شد كه نيل اين مقصود و بلوغ اين مرام در غيبت كبرى ممكن و مي سور بلكه مكشوف شد كه توان به وسيله علم و عمل و تقواى تام و معرفت و تضرع و انابت وتهذيب نفس از هر غل و غش و ريبه و شك و شبهه و صفات مذمومه ،قابل تلقى اسرار و دخول در سلك خاصان و خواص شد و از كلمات علماى اعلام شواهدى ذكر شد.

سبحه و سجاده اندر آب کش پاک کن آن را ز لوث غل و غش
هرچند ما به غل و غش آییم در نظر اما به خاصیت نکند کیمیا غلط
تا ترا غل و غش درون باشد غسل ناکرده‌ای تو چون باشد
سپس ابوبكر به آنان گفت : توقف كنيد، من به ده چيز شما را سفارش ‍ مى كنم ، آنها رادر نظر داشته باشيد، خيانت نكنيد، غل و غش نداشته باشيد، فريبكارى ننمايد، دست و پاقطع نكنيد (مثله نكنيد)، كودك خردسال و پير كهنسال و زن را نكشيد، درختى را قطع نكنيد،به آتش ‍ نكشيد، درخت باردارى را قطع نكنيد، گاو و گوسفند و شترى را مگر براىخوردن مكشيد، و به زودى با مردمى برخورد خواهيد نمود كه در صومعهمشغول به عبادت هستند، آنان را به حال و كار خود رها كنيد.(117)
از ریا و غل و غش خالی شو ای طاعت‌پرست صدق و اخلاص و امانت بهتر است از صد نماز
هم‌چو ترسا که شمارد با کشش جرم یکساله زنا و غل و غش
پای تا سرزر خالص شدم از هر غل و غش بسکه دادم بجسد صیرفی عشق گداز
و چون بى غل و غش ، عاشقى كرد و به پاى آن به راحتى از اعتبار و موقعيت و علم(40) و ظاهر و جاه و مقام و... گذشت ، عاشق راستين اش ‍ ناميدند و تا آن مقصد بى انتهادستگيرى اش كردند، و او براستى دوست خدا بود.
گه شرار غضب شود به اثیر گه کشد غل و غش ترا به سعیر
به حکم آنک درستست و نیستش غل و غش به هر کجا که بود سرخ رو بود هموار

و اگر به مقام و رياستى دست يافت ، ياران و دوستان را نيز از نعمت برخوردار كرده وخود را در آن مقام برتر و بالاتر نپنداشته و يا ارزش كار خود را به منّت ، آلوده نكند. واگر بفهمد كه برخى از دوستان از او رنجيده اند و با وى انس نمى گيرند، بايد بكوشد تا با آنها رفت و آمد برقرار كرده و از آنها دلجويى نمايد؛ زيرا اگر او هم غرور به خرج بدهد و يا تكبّر نموده و نخواهد پيشقدم شده و خود را كوچك كند و يابخواهد سوء خلقى از خود نشان بدهد، رشته محبّت گسسته و پيمان رفاقت سست خواهدشد و حال آنكه اين حالات زودگذر است و چه بسا پس از خلع از مقام از اينكه همگان با اوقطع رابطه و آمد و رفت نموده اند، دچار خجالت و شرمسارى گردد. پس بهترين وشايسته ترين روش آن است كه طرفين هرچه زودتر در صدد جبران بر آمده و علّت كناره گيرى و رنجش را بادلى پاك و بى غل و غش با وى در ميان بگذارند كه راستى ويكرنگى ، بركتهاى بى شمارى دارد و اگر احيانا دوست انسان در رابطه با قطع آمد ورفت تقصيرى داشته باشد، بايد او را با سرزنشى آميخته با لطف ، به تقصيرش آگاه كنند 

دل ز غل و غش همیشه پاک دار تا توانی در درون، کینه مدار