غرائز. [ غ َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ غریزة. ( اقرب الموارد ). رجوع به غریزةشود. || نزد اهل جفر عبارت است از بینات حروف ، کذا فی بعض الرسائل. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
جملاتی از کاربرد کلمه غرائز
هر چه را اراده كند، در همان لحظه انجام مى گيرد. فرمانش مطاع است . پديده ها و انسان رااز نيستى به وجود آورده ، همه را روزى داده ، هدايت كرده ، بازگشت همه به سوى اوست وجان وهستى همه جانداران و جمادات ، در دست قدرت اوست . اوست كه عزّت مى بخشد وذليل مى كند، بى نياز است و همه به او محتاجند. انسان ها را در رحم مادران ،تصويرگرى مى كند، غرائز هدايتگر را در فطرت آنها به وديعت مى گذارد، بيمارى هارا شفا مى دهد، ناتوانان را توان مى بخشد، همه چيز مردنى و فانى است مگر ذات او. درقيامت ، حساب و كتاب و پاداش و كيفر همه ، با اوست . آنروز معلوم خواهد شد كه همه كارهاوست و ديگران را كارى ساخته نيست و آنانكه به درگاه غير او روى آورده اند، باخته وزيان كرده اند...(288)
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه غرائز و يا الهام غريزى منحصر به زنبوران عسل نيست و در همه حيوانات وجود دارد، چرا تنها در اينجا اين تعبير آمده است ؟
پس قرآن كريم در اين بياناتش از غرائز دعوت شدگان به دين كمك گرفته و به همين جهت بوده كه وقتى مى خواهد كلمه (فاحشه ) را تفصيل دهد، عقوق والدين و بدى به پدر و مادر و كشتن اولاد و كشتن مردم بى گناه وخوردن مال يتيم و امثال اينها را نام مى برد كه عواطف غريزى هر انسانى دعوت به اجتناباز آنها را تاءييد مى كند چرا كه عاطفه بشرى از اين گونه كارها نفرت دارد و از ايناعمال بيزار است و در حال عادى هرگز حاضر نيست مرتكب اين گونه جرائم و معاصى شود، البته نظير اين آيات كه ديديد آيات ديگرى هست كه خود خواننده اگراهل تدبر باشد به آنها دست مى يابد.
و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براىكنترل غرائز، تهذيب
و در معارف اساسى اسلام مى بينيم كه مردم را به سوى دين فطرت دعوت مى كند و ادعامى كند كه اين دعوت حق صريح و روشن است و هيچ ترديدى در آن نيست و آيات قرآنى كهبيانگر اين معنا است آن قدر زياد است كه حاجتى به ايراد آنها نيست و همين اولين قدم استبه سوى ايجاد الفت و انس در بين مردم مردمى كه درجات فهمشان مختلف است چون همهآنها را به چيزى دعوت نموده كه اختلاف فهم ها و تقيدش به قيود اخلاق و غرائز در آناثر ندارد بلكه همه بر درستى آن اتفاق دارند و آن اين است كه حق بايد پيروى شود.
به تعبير ديگر: درست است كه ما شيطان و همكارانش را نمى بينيم ، ولى به اصطلاح ردپاى آنها را مي توانيم مشاهده كنيم ، هر جا مجلس گناه است ، و در هر نقطه اى وسائل معصيت ، آماده است ، و در هر موقع پاى زرق و برق دنيا وتجمل پرستى به ميان مى آيد، و به هنگام طغيان غرائز، و در موقع برافروخته شدن آتش خشم و غضب حضور شيطان قطعى است
يعقوب هم كسى نبود كه اين معانى و وظايف برايش پوشيده باشد، بلكه دستورى كه به يوسف درباره پنهان داشتن رويايش داد خود شاهد بيدارى آن جناب نسبت به اين وظايف بوده ، و ليكن آدمى در برابر غرائز و قلب و روحش چه مى تواند بكند؟ آيا مى تواند از سلطنتى كه دل و جان آدمى بر اعضاء و جوارحش دارد جلوگيرى نمايد؟ ابدا.
اين تعبير كه با كلمه (منهم ) در آيات فوق آمده اشاره به اين است كه رهبران ومربيان انسان بايد از نوع خود او باشند، با همان صفات و غرائز بشرى تا بتوانند ازنظر جنبه هاى عملى ، سرمشقهاى شايسته اى باشند، بديهى است اگر از غير جنس بشرباشند نه آنها مى توانند دردها نيازها، مشكلات ، و گرفتاريهاى مختلف انسانها را درككنند و نه انسانها مى توانند از آنها سرمشق بگيرند.
ملاّى رومى ميل هاى درونى و غرائز نفسانى انسان را به سگ درنده اى تشبيه كرده
در بخش اول با مخلوقات ديگر مشتركاتى دارد و آن اينكه : وقتى كه دوران نوجوانى اشفرا مى رسد در سيستم وجودش تحولاتى ايجاد مى شود و بوسيله اخلاق و رفتار وعلاقه و خواسته هاى مخصوصى ، آن را نشان مى دهد و اين تحولات بتدريج شديدتر وحساستر مى گردد تا جائى كه خود را براى انجام دادن مقدمات لازم در ازدواج مهيا مى سازدو چون اين موضوع ازعمده ترين احتياجات انسان بشمار مى آيد لذا با بى صبرى تمام ،زمان وصال را انتظار مى كشد در چنين شرائط بحرانى كه طغيان شهوت به اوج خودرسيده و احساسات سراسر وجود جوان را فرا گرفته است مقيد ساختن او به ارزشهاىانسانى و دينى و دادن آگاهيها لازم ، هنرمندان زبردستى را لازم دارد تامثل يك پزشك حاذق بر سر بيمار حاضر شود و باكنترل وضع آشفته او نااميدى و ياءسها را به اميدوارىتبديل كند و با رفتارهاى مناسب غرائز او راتعديل نمايد. در غير اينصورت اوضاع زندگى انسانها از حيوانات هم پست تر خواهدشد. اما اگر از دوران نوجوانى سرمايه گذاريهاى لازم درجهت آگاهى و معرفت او،صورت پذيرد تمامى نگرانيها خود بخود. بر طرف مى شود.