غامضه
غامض. [ م ِ ]( ع ص ) زمین پست نرم. زمین مغاک. ج ، غوامض. ( منتهی الارب ). زمین هموار. ( مهذب الاسماء ). || مرد سست حمله. || سخن پوشیده و دور، خلاف واضح. ( منتهی الارب ): کلام غامض ؛ سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی. ( صراح ). گفتار مشکل ، دشوار، سخت ، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم ، پیچیده ، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئله غامض ، دشوار، تاریک. یقال مسئلة غامضة لاتعرف. ( مهذب الاسماء ). ج ، غوامض. و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود : و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیزاز سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش. ( قابوسنامه ). || مرد گمنام و بیقدر خوار. || گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد. || پابرنجن پرکننده ساق را. || بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. ( منتهی الارب ).
غامضة. [ م ِ ض َ ] (ع ص ) تأنیث غامض . رجوع به غامض شود. || دارٌغامضة؛ سرای که بر راه نافذ نباشد. (منتهی الارب ).
انگلیسی: ghost
عربی: شبح، روح، خيال، طيف، ظل، روح شريرة، زور
و باز در مسائل غامضه پر پيچ و خم آن براى مجتهد جاى نظر و راه نظر باز است .
و هركه ديده دلش اندكى به نور ايمان منوّر شده ، مى داند كه هرگاه ابواب فرج بركسى مسدود گردد و چاره كار خود را نداند يا مطلب دقيقى و مساءله غامضه اى بر او مشتبهگردد، چون متوسّل شود به آن جناب به اندازهتوسّل ، البته ابواب رحمت و هدايت مفتوح گردد.