عیب نما

معنی کلمه عیب نما در لغت نامه دهخدا

عیب نما. [ ع َ / ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] ( نف مرکب ) عیب نماینده. آنچه و آنکه عیب و نقص را بنمایاند :
بیش جان را نکنم زنگ زده
کآینه عیب نمایست مرا.خاقانی.در گفتن عیب دگران بسته زبان باش
از خوبی خود عیب نمای دگران باش.واعظ قزوینی.

معنی کلمه عیب نما در فرهنگ فارسی

عیب نماینده آنچه و آنکه عیب و نقص را بنمایاند

جملاتی از کاربرد کلمه عیب نما

بود همه نور و صفا آینه شد ز رخش عیب نما آینه
در عشق دلم را به جبین نقش وفا بود بر سنگ زدم آینه را، عیب نما بود
در گفتن عیب دگران بسته زبان باش از خوبی خود، عیب نمای دگران باش
بر سنگ زن این آینه عیب نما را در بزم می از مردم هشیار حذر کن
گر جام جم آیینه صفت عیب نما گشت هر آیینه یی را صفت جام جمی نیست
آیینه بینایی ما عیب نما بود بر چهره خود پرده زنگار فکندیم
نیست آیینه بینایی من عیب نما به چه تقصیر فلک در پی آزار من است؟