عیان بین

معنی کلمه عیان بین در لغت نامه دهخدا

عیان بین. [ عیام ْ ] ( نف مرکب ) عیان بیننده. بیننده آنچه آشکار است. ظاهربین.
- چشم عیان بین ؛ چشمی که آشکار چیزهای عینی را ببیند :
به چشم نهان بین عیان جهان را
که چشم عیان بین نبیند نهان را.ناصرخسرو.

معنی کلمه عیان بین در فرهنگ فارسی

عیان بیننده بیننده آنچه آشکار است ظاهر بین

جملاتی از کاربرد کلمه عیان بین

جمال حسن را بنگر هویدا کمال عشق را فاش و عیان بین
اشم منک نسیماً است اعرفه. بلکه همگی خود او را یابد گوید: انا من اهوی و من اهوی انا. در هر چه نگه کند وجوددوست بیند، معلوم کند که: کل شیئی هالک الا وجهه، چه وجه دارد؟ چرا نشاید که هاء-وجهه- عاید شیئی باشد، چه هر شیئی از روی صورت هالک است و از روی معنی باقی، چه ازوجه معنی آن وجه ظهور حق است که: ویبقی وجه ربک، ای دوست چون دانستی که معنی و حقیقت اشیاء وجه اوست، پس: ارناالاشیاء کما هی، می‌گوی تا عیان بینی که:
تانتابد اندر دل نوری از علی زاهد کی بدل عیان بینی رازهای پنهانی
ز مرآت جمال ما عیان بین جمال حضرت خلاق ما را
حکم عزرائیل و برهان مسیح در کف و تیغش عیان بینی به هم
گر همی خواهی عیان بینی جمال روی یار دل ز فکر غیر خالی کن که پیدا اندروست
کلیم‌وار عیان بین به طور سینهٔ او چو نور وادی ایمن فروغ ایمان را
ترا اسرار کل گردد از آن فاش عیان بینی میان جان تو نقاش
روی دلدار کی عیان بینی تا نخیزی تو از میان چون گرد
از آن دم این دم تو میزند دم عیان بین تو مر این کلّ دمادم