معنی کلمه عنی در لغت نامه دهخدا
عنی. [ ع َ نا ] ( ع مص ) اسیر گردیدن و درآویخته شدن در بند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || هضم شدن و گواریدن غذا. || مهم گشتن حاجتی برای شخص و سختی و مشقت دیدن وی بجهت آن. ( از اقرب الموارد ). عِنایة. عُنی . رجوع به عنایة و عنی شود.
عنی. [ ع ُ نی ی ] ( ع مص ) عارض شدن کار بر کسی و او را بخود مشغول داشتن. ( از اقرب الموارد ). عنایة [ ع َ ی َ / ع ِ ی َ ]. رجوع به عنایة شود. || مهم گشتن حاجتی برای شخص و سختی و مشقت دیدن وی بجهت آن. ( از اقرب الموارد ). عِنایة. عَنی ̍. رجوع به عنایة و عنی شود.
عنی. [ ع َ ] ( ع ص ) رنج دیده. ( ناظم الاطباء ). سختی کشیده بجهت حاجتی. ( از اقرب الموارد ). عَن.