عنقاش

معنی کلمه عنقاش در لغت نامه دهخدا

عنقاش. [ ع ِ ] ( ع ص ) ناکس و لئیم. || دوره گرد که در دهها و قری اجناس فروشد. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه عنقاش

جسم هدهد دید و جان عنقاش دید حس چو کفی دید و دل دریاش دید
گفت که نخل است رکن دین که ز نصرت شهپر عنقاش بر سهام برآمد
قسم به واهب عقلی که پیش علم قدیم یکی است چشمه خورشید و سایه عنقاش
قسم بواهب عقلی که پیش رای قدیم یکیست چشمه خورشید و سایه عنقاش
هماشیان زاغ و زغن چون شود به طبع! آن همتی که بر پر عنقاش نکته‌هاست
بسی نماند که این ملک را تمام کند ز کیمیا و ز آب حیات و از عنقاش