عنان زن

معنی کلمه عنان زن در لغت نامه دهخدا

عنان زن. [ ع ِ زَ ] ( نف مرکب ) که عنان زند. که لگام و دهانه زند. || که رام و مطیع کند. که به اطاعت درآورد. که تسلیم کند :
کرشمه کردنی بر دل عنان زن
خمارآلوده چشمی کاروان زن.نظامی.

معنی کلمه عنان زن در فرهنگ فارسی

که عنان زند که لگام و دهانه زند

جملاتی از کاربرد کلمه عنان زن

خدمت‌کند عنان و رکاب تورا فلک چون دست در عنان زنی و پای در رکاب
محمودپاشای بابان (حاکم شهر زور، سلیمانیه فعلی) و محمدآقا کهیا وزیر سلطان محمود دوم عثمانی عنان زنان به سوی کرکوک گریختند و لشکرگاه و توپخانه عثمانی‌ها به راحتی به چنگ قوای شاهزاده افتاد. محمدعلی میرزا به سلیمانیه رفت و عبدالله‌پاشا، عموی علی‌پاشا (والی وقت دیاربکر) را که پیشتر به ایران گریخته و به او پناهنده شده بود، به حکومت شهر زور منصوب کرد. ماه محرم رسید و شاهزاده موقتاً دست از جنگ کشید و محرم را در سلیمانیه ماند. با پایان محرم و رسیدن صفر ۱۲۳۷ه. ق. خیمه بیرون زد و به قصد گشودن بغداد لشکر آراست. اما قضا در کمین او بود.
چو رستم دهد رخش گردی عنان زن، آن به به مردی نبندد میان
زآن پیشتر که بارگی وقت سرکشد رو دست در عنان زن و پا در رکاب کن
محمودپاشا و محمدآقا کهیا عنان زنان به سوی کرکوک گریختند و لشکرگاه و توپخانه عثمانی‌ها به راحتی به چنگ قوای شاهزاده افتاد. محمدعلی میرزا به سلیمانیه رفت و عبدالله‌پاشا، عموی علی‌پاشا (والی وقت دیاربکر) را که پیشتر به ایران گریخته و به او پناهنده شده بود، به حکومت شهر زور منصوب کرد. ماه محرم رسید و شاهزاده موقتاً دست از جنگ کشید و محرم را در سلیمانیه ماند. با پایان محرم و رسیدن صفر ۱۲۳۷ه‍.ق خیمه بیرون زد و به قصد گشودن بغداد لشکر آراست. اما قضا در کمین او بود.