عمین

معنی کلمه عمین در لغت نامه دهخدا

عمین. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عمی. کوردلان. رجوع به عَمی شود.

معنی کلمه عمین در فرهنگ فارسی

جمع عمی کوردلان

معنی کلمه عمین در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَمِینَ: کوردل (عمین جمع عمی صفتی است مشبه از ماده عمی ، یعمی فرق عمی با اعمی این است عمی تنها کسی را میگویند که بصیرت نداشته باشد ، و اعمی به کسی اطلاق میشود که چشم نداشته باشد )
ریشه کلمه:
عمی (۳۳ بار)
«عَمِین» جمع «عَمْی» (بر وزن دلو) معمولاً به کسی گفته می شود که چشم بصیرت و دید باطن او از کار افتاده است ولی اعمی هم به افرادی گفته می شود که دید ظاهر خود را از دست داده اند و هم آنها که دید باطن را (باید توجّه داشت که «عمی» به هنگامی که اِعْراب به خود می گیرد به «عم» تبدیل می شود).

جملاتی از کاربرد کلمه عمین

ندیدش آنکه یا که دیدش بکم کم از کم است و از گروه عمین
چه حاصل آنکه آفتاب منیر بتابد آن بهر خفاش و عمین
خوف عمین تو خالی کرده گیتی از سگان زانکه هر یک در دغا چون شیر هیجا آمده