عمل فرما

معنی کلمه عمل فرما در لغت نامه دهخدا

عمل فرما. [ ع َ م َ ف َ ] ( نف مرکب ) آنکه مأموریت دهد. آنکه شغل دیوانی دهد :
جان فشانم عقل پاشم فیض رانم دل دهم
طبع عالم کیست تا گردد عمل فرمای من.خاقانی.

معنی کلمه عمل فرما در فرهنگ فارسی

آنکه ماموریت دهد آنکه شغل دیوانی دهد

جملاتی از کاربرد کلمه عمل فرما

مر علی را تو این عمل فرمای تا نهد بر عزیز کتف پای تو پای
به حق خود عمل فرمای یعنی بگذران از وی اگر وحشی به گستاخی صفیری زد در این میدان
جان فشانم، عقل پاشم، فیض رانم، دل دهم طبع عالم کیست تا گردد عمل فرمای من
عمل فرما توئی کاندر جهانند از هراس تو همه عمال دیوان بهترین عمال را عامل