معنی کلمه علیمی در لغت نامه دهخدا
علیمی. [ ع ُ ل َ ] ( ص نسبی ) منسوب به علیم ، که تیره ای ( بطنی )است از باهلة. و نسبت آنان به علیم بن عدی بن عمروبن معن است. رجوع به علیم ( ابن عدی بن عمروبن... ) شود.
علیمی. [ ع ُ ل َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن عبدالرحمان عمری علیمی مقدسی حنبلی. ملقب به مجیرالدین و مکنی به ابوالیمن. وی مورخ بود و در سال 860 هَ. ق. در قدس متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره به انجام رسانید و در سال 928 هَ. ق. در قدس درگذشت. او راست : 1- اتحاف الزائر و اطواف المقیم المسافر. 2-الانس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل ، در دو مجلد. 3-التاریخ المعتبر فی ابناء من عبر. 4- فتح الرحمان فی تفسیر القرآن ، در دو مجلد. 5- المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب الامام احمد. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 126 ).
علیمی. [ ع ُل َ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن محمد عمری علیمی. ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداﷲ. فقیه و محدث و خطیب و از قضات بود و در سال 806 یا 807 هَ. ق. در رملة متولد شد و در آنجا پرورش یافت سپس به صفد رفت.و بار دیگر به رملة بازگشت و عهده دار امر قضاء در آنجا شد و در چهارم ذی قعده سال 873 هَ. ق. در آنجا درگذشت. او را خطبه هایی است. ( از معجم المؤلفین ).
علیمی. [ ع ُ ل َ ] ( اِخ ) یاسین بن زین الدین بن ابی بکربن محمدبن علیم حمصی شافعی. مشهور به علیمی. نحوی و متکلم و بیانی قرن یازدهم هَ. ق. بود. در حمص متولدشد سپس با پدر خود به مصر رفت و پس از اتمام تحصیلات ، در جامع ازهر به تدریس پرداخت و در بیست ویکم شعبان سال 1061 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1- حاشیه بر شرح الفیه ابن مالک ، در نحو. 2- حاشیه بر شرح سنوسی ، در توحید. 3- حاشیه بر شرح عصام الدین اسفرایینی بر سمرقندیه ، در بلاغت. 4- حاشیه بر شرح القطر فاکهی ، در نحو. 5- شرح لامیه ابن وردی. ( از ریحانة الادب ج 3 ص 126 از معجم المطبوعات ص 1946 ) ( از معجم المؤلفین ).