( علیلة ) علیلة. [ ع َ ل َ ] ( ع ص ) زن رنجور و بیمار. ج ، علائل ، عَلیلات. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَلیل شود. || زن دوباره خوشبوی مالیده. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). علیلة. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) بنت کُمَیت. وی از زنان عابد عرب و بادیه نشین بود که درباره عبادت وزهد او داستانها گویند. رجوع به اعلام النساء عمررضاکحالة چ 2 ج 3 ص 343، و صفةالصفوه ابن جوزی شود. علیلة. [ ع َ ل َ ]( اِخ ) ربیعبن بدر. مکنی به ابوالعلاء. از روات حدیث بود. و نیز رجوع به ابوالعلاء ( علیلة ربیع... ) شود.
معنی کلمه علیله در فرهنگ فارسی
( صفت ) مونث علیل زن بیمار مریضه . ربیع بن بدر مکنی به ابوالعلائ از روات حدیث بود
جملاتی از کاربرد کلمه علیله
نوشته بود یکی نامه آن علیله زار برای خسرو لب تشنه با تن تبدار
علیله دخترکی در مدینه فاطمه نام به جای ماند از آن شهریار عرش مقام
نوشته بود در آن نامه کای جناب پدر نمودهای ز چه از این علیله قطع نظر
خدای من و آقای من و چه بسیار بندهای که به شامگاه و صبحگاه درآمد درحالیکه علیله، دردمند، بیمار است و در بستر بیماری و لباس ناخوشی افتاده، و از درد به راست و چپ میغلطد و چیزی از لذّت خوراکی و آشامیدنی را درک نمیکند، با حسرت به خود مینگرد ولی بر دفع زیان و جلب نفعی توان ندارد، و من در سایه جود و کرمت از همه اینها در آرامش هستم، پس معبودی جز تو نیست، که توانای شکستناپذیر بردباری که شتاب نورزی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و مرا از عبادتکنندگان قرار بده، و بر نعمتهایت از شاکران و در برابر عطاهایت از ذاکران قرار بده، و به من مهر ورز به حق رحمتت ای مهربانترین مهربانان.
شاه دین گفت ای علیله دختر شیرینزبانم خون دل کردی مرا ازین گفتگو از دیده جاری