معنی کلمه علی کاظمی در لغت نامه دهخدا
علی کاظمی. [ ع َ ی ِ ظِ ] ( اِخ ) ابن عطیفةبن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثةبن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفه حسنی کاظمی. وی فقیه و ادیب و نحوی و شاعر بود و در سال 1306 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1- أنوارالریاض ، در فقه. 2- شرح منظومه درة از بحرالعلوم ، در فقه. 3- شرح منظومه ٔنظام الدین احمد یزدی حائری. ( از معجم المؤلفین ).
علی کاظمی. [ ع َ ی ِ ظِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن حسن بن محسن بن حسن المرتضی اعرجی کاظمی. فقیه متوفی در سال 1349 هَ. ق. او راست : 1- تحفةالمشتغلین فی شرح باب الاستثناء من شرح بدرالدین. 2-التقریب فی ایضاح التهذیب ، در منطق. 3- المقاصد العلیة فی شرح اللمعة الدمشقیة. ( از معجم المؤلفین ).
علی کاظمی. [ ع َ ی ِ ظِ ] ( اِخ ) ابن محمدبن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبایی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود.
علی کاظمی. [ ع َ ی ِ ظِ ] ( اِخ ) ابن محمدحسین بن زین العابدین. مشهور به زین التمیمی کاظمی. رجوع به علی تمیمی شود.
علی کاظمی. [ ع َ ی ِ ظِ ] ( اِخ ) ابن مکی کاظمی. ادیب و شاعر متوفی در سال 1246 هَ. ق. او را مجموعه ای است از اشعار. ( از معجم المؤلفین ).