معنی کلمه علی حریری در لغت نامه دهخدا
علی حریری. [ ع َ ی ِ ح َ ] ( اِخ ) ابن حسین بن منصور حریری ، مکنّی به ابوالحسن. وی متصوف و شیخ فقرای حریریة بود. اصل او حورانی و از قبیله بنی الزمان است. مادرش دمشقی بود و خود نیز در دمشق بزرگ شد. و با اینکه به زندقه و ارتکاب محرمات تجاهر می کرد، ادعای تصوف نیز داشت. و الملک الصالح چون این بشنید او را احضار کرد ولی وی فرار برگزید. و پس از دستگیری درسال 654 هَ. ق. در زندان درگذشت. و نجم بن اسرائیل قصیده ای نیکو در مرثیه او سرود. ( از اعلام زرکلی بنقل از فوات الوفیات ج 2 ص 42. النجوم الزاهرة ج 6 ص 359 ).
علی حریری. [ ع َ ی ِ ح َ ] ( اِخ ) ابن احمد حریری. شاعری از غلاة بود و نام او در دمیةالقصر باخرزی آمده است. ( از الذریعه آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 747 بنقل از نسمةالسحر فیمن تشیع و شعر ضیاءالدین ).