علی حال

معنی کلمه علی حال در لغت نامه دهخدا

علی حال. [ ع َ لا ] ( ع ق مرکب ) علی الحال. علی ای حال. بر هر حال. در هر حال. به هرحال. رجوع به «علی ای حال » شود :
نوگشته کهن شود علی حال
ور نیست مگر که کوه شروین.ناصرخسرو.ور در جهان نیند علی حال غایبند
ور غایبند بر تن ما چون که حاضرند.ناصرخسرو.زین جهان مندیش و او راگیرکو به ْ از جهان
سر به ْ از افسر علی حال ، ارچه نیکو افسر است.عنصری.گرگ بر اطراف این حظیره روان است
گرگ بود بر لب حظیره علی حال.منوچهری.دینار دهد، نام نکو باز ستاند
داند که علی حال زمانه گذران است منوچهری.

معنی کلمه علی حال در فرهنگ فارسی

علی الحال علی ای حال بر هر حال

جملاتی از کاربرد کلمه علی حال

زین جهان مندیش او را گیر کو نه زین جهان سر به از افسر علی حال ار چه نیکو افسر است
دینار دهد، نام نکو باز ستاند داند که علی حال زمانه گذرانست
گرگ بر اطراف این حظیره روانست گرگ بود بر لب حظیره علی حال
الا ان فعل المرء فی کل حاله یدل مدی الدنیا علی حال أصله
گر تو به قفا با درفش کوشی دانی که علی حال بر محالی