علوف

معنی کلمه علوف در لغت نامه دهخدا

علوف. [ ع ِ ] ( ع ص ) شیخ علوف ؛ پیر کلان سال. ( منتهی الارب ). این کلمه در منتهی الارب بصورت عِلّوف و در تاج العروس ، عِلْوَف بر وزن جِرْدَحْل آمده و گوید: شیخ علوف ؛ أی کبیرالسن. در متن اللغه نیز بر همین وزن آمده است. و در اقرب الموارد، عِلوف ضبط شده است.

معنی کلمه علوف در فرهنگ فارسی

شیخ علوف پیر کلان سال این کلمه در منتهی الارب بصورت علوف و در تاج العروس علوف بر وزن جردجل آمده و گوید : شیخ علوف ای کبیر السن در متن اللغه نیز بر همین وزن آمده است

جملاتی از کاربرد کلمه علوف

مهمترین کشت کشاورزان گندم و جو همچنین تهیه علوفات حیوانی نظیر یونجه و ذرت علوفه ای به صچرت سالانه می باشد ...
از محصولات کشاورزی آن سیب زمینی، گندم، جو و انواع علوفات را می‌توان نام برد.
زيرا وقتى در (بادكوبه ) از سوز و سرما چهار پايانى كه توپخانه (اشپخدر) راحمل مى كردند، تلف شدند، و آذوقه و علوفات در لشكر وى رو به كاهش نهاد و كار بهاشكال بر خورد نمود. (اشپخدر ) خواست با حيله و نيرنگ مصطفى قلى خان حكمران بادكوبه را فريب دهد، تا از آن گرداب بلابجهد.