علاس

معنی کلمه علاس در لغت نامه دهخدا

علاس. [ ع َ ] ( ع اِ ) طعام. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

معنی کلمه علاس در فرهنگ فارسی

طعام

جملاتی از کاربرد کلمه علاس

نسل علاس بن حسن مذكور از چهار پسر مى باشد: احمد و عبيدالله و على و عبد الله . و ابونصر بخارى گفته كه نسل وى تنها از طريق عبد الله بن عباس است نه از غير آن . و اين عبدالله بن عباس ، شاعرى فصيح بود و ماءمون وى را بر ديگران مقدم مى داشت و به وى شيخ بن شيخ مى گفت . (167) و چون وفات كرد و ماءمون خبردار شد، گفت اءترى الناس مثل يا بعدك يابن عباس سپس جنازه او را تشييع كرد. عبد الله پسرى به نام حمزه دارد كه اولادش در طبريه و شام مى باشند. از جمله آنان ابو الطيب محمد بن حمزه است كه صاحب مروت و سماحت و صله رحم كثرت معروف وفضل كثير و جاه و اسمع بوده و در طبريه آب و ملك داشته و اموالى جمع كرده بود، تاآنكه ظفر بن خضر فراعنى بر او حسد برد و لشگرى را براى قتل او ارسال داشت آنان او را در صفر 291 ق در بستان خود در طبريه شهيد كردند. شعراو را مرثيه گفته اند و به اعقاب او كه در طبريه هستند، بنوالشهيد گويند.