عقو. [ ع َق ْوْ ] ( ع مص ) کندن چاه را پس از جانبش به آب رسیدن ، یا از چپ و راست کندن چاه را به جهت آب. ( از منتهی الارب ). کندن چاه را و از کنار آن به آب رسیدن. ( از اقرب الموارد ). || بلند شدن درفش. || ناپسند کردن و مکروه داشتن امر را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن. ( از منتهی الارب ). به معنی عوق است و مقلوب آن باشد. ( از اقرب الموارد ). قلب العوق. ( تاج المصادر بیهقی ).
جملاتی از کاربرد کلمه عقو
رانی چو سگم از در و گونی که بکن عقو تا حشر من این در نگذارم همه دانند