عطس

معنی کلمه عطس در لغت نامه دهخدا

عطس. [ ع َ ] ( ع مص ) عطسه دادن. ( منتهی الارب ). عطسه آمدن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || دمیدن صبح. ( از منتهی الارب ). عطس الصبح ؛ صبح آشکار شد و روشن شد. و گویند عطس أنف الصبح ؛ یعنی آغاز صبح آشکار شد. ( از اقرب الموارد ). || مردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عُطاس. رجوع به عطاس شود.

معنی کلمه عطس در فرهنگ فارسی

عطسه دادن عطسه آمدن کسی را

جملاتی از کاربرد کلمه عطس

((لما خلق الله تعالى آدم و عطس ، فاستوى جالسا، قالت الملائكه يرحمك الله ياابا محمد)) .