عطر فروش

معنی کلمه عطر فروش در لغت نامه دهخدا

عطرفروش. [ ع ِ ف ُ ] ( نف مرکب ) عطرفروشنده. بوفروش. وآن را در عرف هند گندهی خوانند. ( آنندراج ). کسی که خوشبو می فروشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عطر شود.

معنی کلمه عطر فروش در فرهنگ فارسی

عطر فروشنده بو فروش

جملاتی از کاربرد کلمه عطر فروش

بستان ز شکوفه حلّه پوش آمده است باد سحری عطر فروش آمده است
دکان عطر فروشان طلب در این بازار که بوی مشک نیاید ز خانهٔ کنّاس

ابوالفرج از محمد بن حسن اشنائى نقل كرده ، بعد از تخريب قبر سيدالشهداء عليه السلام به دست متوكل عباسى لعنة الله خود را در خطر انداختيم و با مرد عطارى براى زيارت امام حركت كرديم روزها پنهان و شب ها را مى رفتيم تا به غاضريه رسيديم نيمه شب از دو پاسگاه كه خواب بودند گذشتيم و خود را به قبر رسانيدم نشانى نداشت ،جست وجوى مى كرديم ، تا به صندوقى كه دور قبر بود و سوازنده بودند رسيديم ،جاى خشت ها چون خندق فرو رفته بود زيارت كرديم ، بوى خوشى از آن استشمام نموديم كه مانندش بو نكرده بوديم من به رفيق عطر فروش گفتم : بو كن چه عطرى است ؟گفت: به خدا از هيچ عطرى آن را نبوييده ام .

تا از نسیم خلق تو گیتی معطر است بازار و کار عطر فروشان معطل است
مساءله 12 - بوى خوشى كه از بازار عطر فروشان صفا و مروه به شام مى رسداستناث شده پس بوئيدن آن جائز است .
ای خرد از حلقه به گوشان تو خلق خوش از عطر فروشان تو
هر جا غبار کوی تو باشد عبیر چیست خاکیست آنکه عطر فروشان بسر کنند