معنی کلمه عصفوری در لغت نامه دهخدا
عصفوری. [ع ُ ] ( اِخ ) ابوالحسن بن شیبةبن صلت بن عصفور سدوسی عصفوری. از محدثان ساکن بغداد بود و از یزیدبن هارون و حسن بن موسی اشیب روایت کرده است. وی در ربیعالاول سال 272 هَ.ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عصفوری. [ ع ُ ] ( اِخ ) حسین بن محمدبن احمد شاخوری بحرینی. محدث و فقیه قرن دوازدهم هجری. رجوع به حسین عصفوری و الاعلام زرکلی و شهداء الفضیلة شود.
عصفوری. [ ع ُ ] ( اِخ ) یعقوب بن شیبةبن صلت عصفوری بصری ، مکنی به ابویوسف. محدث بود و حدیث را نزد یزیدبن هارون و عنان بن مسلم و ابونعیم آموخت. وی در ربیعالاول سال 262 هَ.ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).