عصب شناختی
جملاتی از کاربرد کلمه عصب شناختی
منظور از روانشناسی کاربردی استفاده از روشهای روانی و یافتههای روانشناسی علمی برای حل مشکلات عملی از رفتار و تجربه انسان و حیوان است. بهداشت روان، روانشناسی سازمانی، مدیریت بازرگانی، آموزش، بهداشت، طراحی محصول، ارگونومی و قانون تنها برخی از زمینههایی است که تحت تأثیر استفاده از اصول و یافتههای روانشناسی قرار گرفتهاست. برخی از زمینههای روانشناسی کاربردی شامل روانشناسی بالینی، روانشناسی مشاوره، روانشناسی تکاملی، روانشناسی صنعتی و سازمانی، روانشناسی حقوقی، روانشناسی عصب شناختی، روانشناسی شغلی، عوامل انسانی، روانشناسی قانونی، روانشناسی مهندسی، روانشناسی آموزشگاهی، روانشناسی ورزشی، روانشناسی اجتماع نگر و روانشناسی پزشکی.
تقویت شناختی به معنای ارتقاء توانمندیهای مغز در زمینه کارکردهای شناختی از جمله ادراک، توجه، هشیاری، حافظه، تصمیمگیری، تجزیه و تحلیل، استدلال، تعادل خلقی و غیره میباشد. تلاش محققین علوم شناختی و علوماعصاب شناختی اصالتاً متمرکز بر شناخت هرچه بیشتر کارکردهای مغزی است، ولی در عین حال یافتههای آنها در دسترس شاخههای دیگر علوم از جمله داروسازی، برای تولید داروهای تقویتکننده توانمندیهای یادشده قرار میگیرد. رشتههای دیگر از جمله علوم رایانه، مهندسی پزشکی، سلولهای بنیادی، الکترونیک، بیومکانیک، فناوری نانو و عصب شناختی رایانهای همگی در صدد تولید مواد دارویی، وسایل و روشهایی هستند که بتواند، توانمندیهای شناختی انسان را افزایش دهد.
تئوریهای گسترده شناخت، روانشناسی جنبههای حسی- حرکتی و عصب شناختی نیز در زمینه روانشناسی ترافیک اعمال میشود. مطالعه عواملی مانند توجه، حافظه، شناخت فضایی، بیتجرگی، استرس، بیاشتهایی، محرکهای حواسپرتی/ مبهم، خستگی و کارهای ثانویه مانند مکالمات تلفنی برای درک و بررسی تجربه و اعمال کاربران جادهها مورد استفاده قرار میگیرد.
برخی تحقیقات عصب شناختی کوشیدهاند تا مشخص کنند کدام نواحی در مغز در آنچه که «تجربه عرفانی» خوانده میشود دخیلند و لوب گیجگاهی اغلب ادعا میشود که نقش قابل توجهی را بازی میکند.
تفاوتهای آشکار بین کنشهای هیجانی- اجتماعی و مبنای عصب شناختی این دو گونه توجه اشتراکی نمونه جالبی از تمایز یافتگی و در عین حال توحید یافتگی نظامهای شناختی است که باید در نوپروری عصب شناختی کودکان مبتلا به تاخیرهای رشدی مد نظر قرار گیرد. اما چنین تاخیرهایی فقط در مقایسه با تحول بهنجار قابل درکند (پوراعتماد و ارمغان، ۱۳۹۴).