عشق ورزی

معنی کلمه عشق ورزی در لغت نامه دهخدا

عشق ورزی. [ ع ِ وَ ] ( حامص مرکب ) عشق ورزیدن. تعشق. تصابی.

معنی کلمه عشق ورزی در فرهنگ فارسی

عشق ورزیدن تعشق تصابی

جملاتی از کاربرد کلمه عشق ورزی

عشق ورزی می ک ن د با دیگری غیر شه بگزید دیگر دلبری
از دیدگاه نویسنده این کتاب، آگاپه، خود بر دو گونه است، نوعی از آگاپه که به عرفان و عشق ورزی به خداوند است و گونه‌ای دیگر که به شیفتگی مربوط می‌شود؛ و از نظر باستانیان، شیفتگی به معنای خلسه، جذبه و پیوند با خداوند است.
می کنی دعوی که بر ما عاشقی در طریق عشق ورزی صادقی
عشق ورزی بین که هر دم یارباما می کند گه شده پیدا جمالش گاه پنهان آمده
گرنه از معشوق بودی عشق ورزی از نخست در میانه نام عاشق ازکجا پیداستی
عشق ورزی از نسب باید گذشت هم ز ایران و عرب باید گذشت
عشق و هشیاری گذار و عشق ورزی پیشه کن عاشق دیوانه باش و مست صهبای لقا
با عاشقان ز مذهب و زهد و ورع مگو رندی و عشق ورزی و مستیست دین ما
ور زانکه بدان شرف نیرزی کایین جنون عشق ورزی
از فیلم‌ها یا برنامه‌های تلویزیونی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به شکوه صبح، خطرناک، یک ساعت با تو و بانویی برای عشق ورزی اشاره کرد.
عشق بی‌علت ترنج دوستی بار آورد گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد
عاشقی رسوایی و بی پردگیست عشق ورزی کار هر افسرده نیست