جملاتی از کاربرد کلمه عشرت ساز
شب است و بزم عشرت ساز شد بی وهم با محرم به مجلس باده گردان گشت و ساقی در شراب افتاد
چگونه کوته خواهم شبی که اندر وی وصالِ دوست مهیّا و برگِ عشرت ساز
ز پیشان با سپاهی بازکردند به بزم عیش و عشرت ساز کردند
باغ و بستان از در دیدار شد دیدار کن کار عشرت ساز و کار دیگر اندر کار کن
به افغان گفت عشرت ساز او باش به سر میگفت پا انداز او باش
مغنی ساز عشرت ساز میکن بسوز این ساز را دمساز میکن
زمانه برگ عشرت ساز کرده فلک درهای دولت باز کرده
مغنی جنگ عشرت ساز کرده نوای خرمی آغاز کرده
هر کهرا بود برگ عشرت ساز عیش میکرد با تنعم و ناز
نداده حادثهیی رو ز هیچ سوی مگر شب گذشته که کردیم ساز عشرت ساز